مریم بانو

خواهم رها کنم همه هستی را زیرا در آن مجال درنگم نیست...

مریم بانو

خواهم رها کنم همه هستی را زیرا در آن مجال درنگم نیست...

موج

من آن موجم که آرامش ندارم

به آسانی سر سازش ندارم

همیشه در گریز و در گذارم

نمی مانم به یکجا بی قرارم


سفر یعنی من و گستاخی من

همیشه رفتن و هرگز نماندن

هزاران ساحل و نادیده دیدن

به پرسش های بی پاسخ رسیدن

من از تبار دریا از نسل چشمه سارم

رها تر از رهایی حصار بی حصارم

ساحل حصار من نیست

پایان کار من نیست

همدرد و یار من نیست

کسی که یار من نیست در انتظار من نیست

صدای زنده بودن در خروشم

به ساحل چون می یایم خموشم

به هنگامی که دنیا فکر ما نیست

برای مرگ هم در خانه جا نیست

اگر خاموش بشینم روا نیست

دل از دریا بریدن کار ما نیست

من از تبار دریا از نسل چشمه سارم

رها تر از رهایی حصار بی حصارم

نظرات 2 + ارسال نظر
mr shingof شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:49 ب.ظ http://shingof.blogsky.com

سلام
.
شعد از خودته؟
.
قشنگ بود.به منم سر بزن . خوشحال میشم.

درود
نه این شعر زیبا از من نیست . من شاعر نیستم

شقایق جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:43 ق.ظ http://shaghayegh40.blogfa.com

زیبا بود.دوس داشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد