مریم بانو

خواهم رها کنم همه هستی را زیرا در آن مجال درنگم نیست...

مریم بانو

خواهم رها کنم همه هستی را زیرا در آن مجال درنگم نیست...

در بستر غم

بعد از تو هم در بستـــر غـــم می توان خفت

بعد از تو هم با دل سخن هــا می توان گفت

 

بعد از تو هم این سوز هجران

هـــرگـــز نمـی آیــــد بـه پایان

بی تو هم این عشق بی فرجام من


شایــد کـه پا بــر جـا بمـانــد یا نماند

بـی تو هـم دریـای بـی آرام دل

شاید به طوفانم کشاند یا براند

 

من که رسوای دل هستم ، کی ز غم پروا کنم

می روم عشــق و وفا را بعــد از ایـن رسوا کنم

دل به دریـــا مــــی زنـــم تا که دل دریـــــــا کنم

 

دل کــی شـــود آزاد از ایـــن غم

فریــاد از ایـن دل ، داد از این غم

جز غم چه بود این عشق رسوا

شد هستی ام بر باد از این غم

 

شعر : تورج نگهبان

   آهنگ : همایون خرم    

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد