مریم بانو

خواهم رها کنم همه هستی را زیرا در آن مجال درنگم نیست...

مریم بانو

خواهم رها کنم همه هستی را زیرا در آن مجال درنگم نیست...

ناگفته

شعریست در دلم

 

شعری که لفظ نیست، هوس نیست، ناله نیست

شعری که آتش است

شعری که می گدازد و می سوزدم مدام

شعری که کینه است و خروش است و انتقام

شعری که آشنا ننماید به هیچ گوش

شعریست در دلم

شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود

می خواهمش سرود و نتوانمش سرود

شعری که چون نگاه نگنجد به قالبی

شعری که چون سکوت فرومانده بر لبی

شعری که شوق زندگی و بیم مردن است

شعری که نعره است و نهیب است و شیون است

شعری که چون غرور، بلند است و سرکش است

 شعری که آتش است

شعریست در دلم

شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود

شعری از آن چه هست...

شعری از آن چه بود...
                                                             نادرنادرپور

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ب.ظ

بسیار زیبا بود ....

[ بدون نام ] شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ب.ظ

اصلا خوب نبود.مسخره بود .نیاز به تلاش بیشتر دارید.

[ بدون نام ] یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ق.ظ

دوست عزیز این شعر زیبا از شاعر بزرگ نادر نادرپور است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد